هنر نقاشی در عصر جدید
هنر و جامعه به یکدیگر نیاز دارند ولی در عصر جدید این نیاز به صورت پذیرش متقابل نمیباشد و ما شاهد ناهماهنگی معیارهای ارزشی هنر و جامعه هستیم؛ و عصر جدید را همچون دوران دگرگونیهای بنیادی در تمام عرصهها میشناسیم. پیش از هنر مدرن، هنر اروپا خود را نزدیک به پنج قرن سنت بزرگی میپنداشت. این در حالی است که عصر جدید ارزشهای دیرین را دگرگون ساخت و هنرمند با مسایل جدیدی روبرو شد که حلشان مستلزم سرپیچی از سنت بود، که نه تنها رمانتیسم دلا کروا و رئالیسم کوربه بلکه گویا و کانستبل نیز در آن نقش داشتند.
نخستین قدم در بررسی نقاشی نوین، سرعت تحول و تعدد جریانهای آن است؛ و طبق فلسفه سنتی طبیعت همانطور که هست دیده میشود، نه تنها واقعگرایان بلکه خیالیسازان نیز این آموزه را به کار میبندند و همچنین امپرسیونیستها با اتکا بر احساسات آنی و ثبت نمودهای گذرا نقاشی را به سمت تفسیر ذهنی نقشمایه و در نتیجه به سمت تقلیل اهمیت موضوع سوق دادند. ون گوگ درصدد نمایاندن چیزی که در برابر چشم داشت نبود، بلکه با رویکردی اختیاری از رنگ بهره میجست تا بتواند خویشتن را بهتر بیان کند. در نظر گوگن، سزان و ژورژ سورا، پردهی نقاشی بیشتر همچون عرصهی آفرینندگی ذهن مینمود تا قلمروی بازنمایی جهان برونی.
از این پس هنرمند کمتر به مشاهده و بیشتر به ادراک احساس و تخیل خویش بها میدهد و گام بعدی ناپدید شدن کامل تصویر واقعی است. حال نقاش دو راه دارد، اینکه هر گونه معنی را یکسره وانهد، و یا مسایل آزاد شده را در تبیین مفاهیم نو به کار بندد؛ پیروزی یا شکست هنرمند نوگرا در گرو همین گزینش راه و چگونگی زبان نوین است.
هنر همچون زندگی در تغییر و تحول است؛ دگرگونیهای هنری همواره ارتباط عمیقی با سایر دگرگونیهای جامعه دارد.
درباره چند اصطلاح
هر اثر نقاشی دارای یک موضوع است؛ گاهی موضوع عنوان محسوب میشود که حاوی چیزی است که نقاش در موضوع خود آن را کشف و به آن تأکید میکند. لازمهی بیان محتوی وجود قالبی متناسب با آن است؛ قالب در اینجا مبین ساختار نظاممند و سازمانبندی معین است، آنچه در نقاشی اهمیت دارد یگانگی این دو وجه در جهت رسایی کاملتر بیان هنری است؛ چانچه اسلوب شخصی یک نقاش با سبک کارش ارتباط دارد.
سبک چیست: خصلتهای صوری است که به یک اثر یا مجموعه آثار معین اختصاص دارد و آنها را از سایر آثار متمایز میکند، این خصلتها باید دارای پیوندی درونی و ارتباطی ارگانیک باشند. هر سبک هنری دورهی معینی از تاریخ یا اجتماع را بازتاب میدهد.
کلاسیک گرایی روش هنری است که شالودهاش بر تعریف عقلانی و زیبایی شناختی از ویژگیهای هنر کلاسیک یونان و روم باستان استوار شده است؛ این تمدنها در ارزشهای فرهنگی خاص خود بیانی عقلانی، هماهنگ و انسانمدار را میجستهاند.
دلایل نفوذ بیش از حد هنر یونان بر سایر تمدنها، اول دارای سامانه بسیار عقلانی و تناسبات ترکیب موزون و قوانین هندسی بود، دوم اینکه نخستین بیان جامعه تمدن باختر بود که کیفیتی مطلوب و درخور تقلید به هنر یونان بخشید. عصر کلاسیسیسم در سایر کشورها نقاشان برجستهای را پدید آورد از جمله: لینولدز Joshua Reynolds که در انگلیس تفسیر التقاطی از کلاسیسیسم را ارایه داد و خلوص شدید رنگها را پذیرفت؛ همچنین وست Benjamin West نقاش آمریکایی، نقاشی تاریخی را با معیارهای کلاسیسیسم پیش نهاد.
بطور کلی هنر معاصر اگر به کلاسیسیسم بازمیگشت مفهوم را در تجرید قالب و موضوع انتزاعی میجست. کلاسیسیسم از لحاظ نظری درتناقض با رمانتیسم است؛ خرد گرایی رمانتیسم در مقابل کلاسیسیسم در تعارض قرار دارد و این تعارض در شکل تقابل میان بیان شخصی عاطفی و تعقیب اصولی زیبایی صوری جلوهگر میشود.
جنبش هنری رمانتیسم مربوط به اوایل سده نوزدهم است؛ عشق به منظرههای بکر و امور رمزآمیز و غریب، اشتیاق پرشور به آزادی، جلوههای مختلف روحیه رمانتیک را در آثار بلیک ترنر و برخی آثار گویا میتوان مشاهده کرد، اما شاخصترین نمونه نقاشی رمانتیک آثار ژریکو Theodore Gericault و دلاکروا هستند. کلاسیسیسم روش هنری آرمانگرایی ست و بر جنبهی عام طبیعت تأکید دارد، که دیدگاه مقابل آن را ناتورالیسم گویند. ناتورالیسم آموزهای است که بر طبق آن طبیعت باید بدون تفسیر یا اعمال نظر یا دخالت عواطف بازنمایی شود. نقاشی طبیعتگرا به عکس شباهت دارد و مجسمهی طبیعتگرا به قالبگیری مستقیم از مدل نزدیک است؛ البته منظور واقع نمایی نیست بلکه برای تمایز بین این دو و اجتناب از سوء تفاهم باید در بررسی هر اثر به چگونگی موضوع و مضمون آن و نه شکل ظاهریاش توجه کرد، طبیعتگرایی در معنای کاملترش نه فقط به قالب بلکه به محتوی ربط پیدا میکند.
ناتورالیسم و رئالیسم سدهی نوزده راه را برای ظهور ذهنگرایی جدیدی هموار ساختند که نمادگرایی یا سمبولیسم نام گرفت. نمادگرایی عبارت است از به کار بردن عمدی یا غیرعمدی واسطههای حسی ناهمانند با چیزهای محسوس به منظور ارتباط با چیزهای عام، بنابراین نمادگرایی با آرمانگرایی خویشاوند است.
سمبولیسم به معنای اصالت ترکیب است؛ هدف نقاشان میان انگارههای حالات و عواطف بود. آنان قصد داشتند اندیشههای خود را به مدد تداعیهای شکل و رنگ بیان کنند. ادیلن رودن(Odilon Redon) گوستاو مرو(Gustave Moreau), پووی دشاوان (P.Puvis De Chavannes) را از پیروان غیر رسمی سمبولیسم قلمداد میکنند.
صورتگرایی (Formalism) صرفاً مسئلهای مربوط به هنر نوین نیست، در هر زمان اگر قالب هنری جدا از محتوی فکریاش و به مثابه دنیای خود مختار و برتر فرض شود، صورتگرایی رخ میدهد.
در نقاشیهای نوین، عموماً ایجاز، تحریف و یا مبالغه شکلی به چشم میخورد، ولی اعمال چنین شگردهایی دال بر صورتگرایی نیست. مهم آنست که بدانیم استحالهی واقعیت بصری در یک اثر هنری برای چه منظور و هدفی اعمال شده است. در این صورت است که میتوان کیفیت یک سبک هنری را فقط نسبت به مفهومی که هنرمند به مدد سبک مذکور بیان میکند مورد نقد قرار داد.
نخستین قدم در بررسی نقاشی نوین، سرعت تحول و تعدد جریانهای آن است؛ و طبق فلسفه سنتی طبیعت همانطور که هست دیده میشود، نه تنها واقعگرایان بلکه خیالیسازان نیز این آموزه را به کار میبندند و همچنین امپرسیونیستها با اتکا بر احساسات آنی و ثبت نمودهای گذرا نقاشی را به سمت تفسیر ذهنی نقشمایه و در نتیجه به سمت تقلیل اهمیت موضوع سوق دادند. ون گوگ درصدد نمایاندن چیزی که در برابر چشم داشت نبود، بلکه با رویکردی اختیاری از رنگ بهره میجست تا بتواند خویشتن را بهتر بیان کند. در نظر گوگن، سزان و ژورژ سورا، پردهی نقاشی بیشتر همچون عرصهی آفرینندگی ذهن مینمود تا قلمروی بازنمایی جهان برونی.
از این پس هنرمند کمتر به مشاهده و بیشتر به ادراک احساس و تخیل خویش بها میدهد و گام بعدی ناپدید شدن کامل تصویر واقعی است. حال نقاش دو راه دارد، اینکه هر گونه معنی را یکسره وانهد، و یا مسایل آزاد شده را در تبیین مفاهیم نو به کار بندد؛ پیروزی یا شکست هنرمند نوگرا در گرو همین گزینش راه و چگونگی زبان نوین است.
هنر همچون زندگی در تغییر و تحول است؛ دگرگونیهای هنری همواره ارتباط عمیقی با سایر دگرگونیهای جامعه دارد.
درباره چند اصطلاح
هر اثر نقاشی دارای یک موضوع است؛ گاهی موضوع عنوان محسوب میشود که حاوی چیزی است که نقاش در موضوع خود آن را کشف و به آن تأکید میکند. لازمهی بیان محتوی وجود قالبی متناسب با آن است؛ قالب در اینجا مبین ساختار نظاممند و سازمانبندی معین است، آنچه در نقاشی اهمیت دارد یگانگی این دو وجه در جهت رسایی کاملتر بیان هنری است؛ چانچه اسلوب شخصی یک نقاش با سبک کارش ارتباط دارد.
سبک چیست: خصلتهای صوری است که به یک اثر یا مجموعه آثار معین اختصاص دارد و آنها را از سایر آثار متمایز میکند، این خصلتها باید دارای پیوندی درونی و ارتباطی ارگانیک باشند. هر سبک هنری دورهی معینی از تاریخ یا اجتماع را بازتاب میدهد.
کلاسیک گرایی روش هنری است که شالودهاش بر تعریف عقلانی و زیبایی شناختی از ویژگیهای هنر کلاسیک یونان و روم باستان استوار شده است؛ این تمدنها در ارزشهای فرهنگی خاص خود بیانی عقلانی، هماهنگ و انسانمدار را میجستهاند.
دلایل نفوذ بیش از حد هنر یونان بر سایر تمدنها، اول دارای سامانه بسیار عقلانی و تناسبات ترکیب موزون و قوانین هندسی بود، دوم اینکه نخستین بیان جامعه تمدن باختر بود که کیفیتی مطلوب و درخور تقلید به هنر یونان بخشید. عصر کلاسیسیسم در سایر کشورها نقاشان برجستهای را پدید آورد از جمله: لینولدز Joshua Reynolds که در انگلیس تفسیر التقاطی از کلاسیسیسم را ارایه داد و خلوص شدید رنگها را پذیرفت؛ همچنین وست Benjamin West نقاش آمریکایی، نقاشی تاریخی را با معیارهای کلاسیسیسم پیش نهاد.
بطور کلی هنر معاصر اگر به کلاسیسیسم بازمیگشت مفهوم را در تجرید قالب و موضوع انتزاعی میجست. کلاسیسیسم از لحاظ نظری درتناقض با رمانتیسم است؛ خرد گرایی رمانتیسم در مقابل کلاسیسیسم در تعارض قرار دارد و این تعارض در شکل تقابل میان بیان شخصی عاطفی و تعقیب اصولی زیبایی صوری جلوهگر میشود.
جنبش هنری رمانتیسم مربوط به اوایل سده نوزدهم است؛ عشق به منظرههای بکر و امور رمزآمیز و غریب، اشتیاق پرشور به آزادی، جلوههای مختلف روحیه رمانتیک را در آثار بلیک ترنر و برخی آثار گویا میتوان مشاهده کرد، اما شاخصترین نمونه نقاشی رمانتیک آثار ژریکو Theodore Gericault و دلاکروا هستند. کلاسیسیسم روش هنری آرمانگرایی ست و بر جنبهی عام طبیعت تأکید دارد، که دیدگاه مقابل آن را ناتورالیسم گویند. ناتورالیسم آموزهای است که بر طبق آن طبیعت باید بدون تفسیر یا اعمال نظر یا دخالت عواطف بازنمایی شود. نقاشی طبیعتگرا به عکس شباهت دارد و مجسمهی طبیعتگرا به قالبگیری مستقیم از مدل نزدیک است؛ البته منظور واقع نمایی نیست بلکه برای تمایز بین این دو و اجتناب از سوء تفاهم باید در بررسی هر اثر به چگونگی موضوع و مضمون آن و نه شکل ظاهریاش توجه کرد، طبیعتگرایی در معنای کاملترش نه فقط به قالب بلکه به محتوی ربط پیدا میکند.
ناتورالیسم و رئالیسم سدهی نوزده راه را برای ظهور ذهنگرایی جدیدی هموار ساختند که نمادگرایی یا سمبولیسم نام گرفت. نمادگرایی عبارت است از به کار بردن عمدی یا غیرعمدی واسطههای حسی ناهمانند با چیزهای محسوس به منظور ارتباط با چیزهای عام، بنابراین نمادگرایی با آرمانگرایی خویشاوند است.
سمبولیسم به معنای اصالت ترکیب است؛ هدف نقاشان میان انگارههای حالات و عواطف بود. آنان قصد داشتند اندیشههای خود را به مدد تداعیهای شکل و رنگ بیان کنند. ادیلن رودن(Odilon Redon) گوستاو مرو(Gustave Moreau), پووی دشاوان (P.Puvis De Chavannes) را از پیروان غیر رسمی سمبولیسم قلمداد میکنند.
صورتگرایی (Formalism) صرفاً مسئلهای مربوط به هنر نوین نیست، در هر زمان اگر قالب هنری جدا از محتوی فکریاش و به مثابه دنیای خود مختار و برتر فرض شود، صورتگرایی رخ میدهد.
در نقاشیهای نوین، عموماً ایجاز، تحریف و یا مبالغه شکلی به چشم میخورد، ولی اعمال چنین شگردهایی دال بر صورتگرایی نیست. مهم آنست که بدانیم استحالهی واقعیت بصری در یک اثر هنری برای چه منظور و هدفی اعمال شده است. در این صورت است که میتوان کیفیت یک سبک هنری را فقط نسبت به مفهومی که هنرمند به مدد سبک مذکور بیان میکند مورد نقد قرار داد.
Comments
Post a Comment